عقیل بن عمر بن اسحاق مکنی به ابوحاتم. از محدثان است. وی از احمد بن حفص سلمی وجز او روایت شنید و از او ابومحمد جعفر بن محمد بن اسماعیل سکری و غیره روایت دارند. او بسال 318 ق. درگذشت. (از لباب الانساب). و رجوع به معجم البلدان شود
عقیل بن عمر بن اسحاق مکنی به ابوحاتم. از محدثان است. وی از احمد بن حفص سلمی وجز او روایت شنید و از او ابومحمد جعفر بن محمد بن اسماعیل سکری و غیره روایت دارند. او بسال 318 ق. درگذشت. (از لباب الانساب). و رجوع به معجم البلدان شود
بشهر و ده جای گرفتن و ترک بادیه کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مالک مال بقنطار شدن. (آنندراج) (منتهی الارب). مالک شدن مال فراوانی را که گویی با قنطار سنجیده شود. (اقرب الموارد) ، دیر ماندن و بجایی پیوسته اقامت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گائیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، بستن و محکم کردن. (اقرب الموارد از زجاج) ، برهم نهادن. (ترجمان عادل جرجانی)
بشهر و ده جای گرفتن و ترک بادیه کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مالک مال بقنطار شدن. (آنندراج) (منتهی الارب). مالک شدن مال فراوانی را که گویی با قنطار سنجیده شود. (اقرب الموارد) ، دیر ماندن و بجایی پیوسته اقامت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گائیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، بستن و محکم کردن. (اقرب الموارد از زجاج) ، برهم نهادن. (ترجمان عادل جرجانی)
پل بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه بر روی آب سازند برای عبور. (اقرب الموارد) : نوح نه بس علم داشت گر پدر من بدی قنطره بستی به علم بر سر طوفان او. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 365). ، هر بنای بلند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، قناطر. (اقرب الموارد)
پل بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه بر روی آب سازند برای عبور. (اقرب الموارد) : نوح نه بس علم داشت گر پدر من بدی قنطره بستی به علم بر سر طوفان او. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 365). ، هر بنای بلند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، قناطر. (اقرب الموارد)
چنگک. گوشت آویز. (زمخشری). چوبی یا آهنی دراز که قصابان در دیوار مضبوط کنند مثل چوب سردر و میخ های بسیار در آن زنند و مذبوح را بعد تسلیخ به آن میخ ها آویزند و قطعه قطعه کرده فروشند. (آنندراج) : یک مسلخ است عالمی از دست و خنجرش هر نیش خار لخت دلی را قناره است. رفیع واعظ (از آنندراج). رجوع به قنار شود
چنگک. گوشت آویز. (زمخشری). چوبی یا آهنی دراز که قصابان در دیوار مضبوط کنند مثل چوب سردر و میخ های بسیار در آن زنند و مذبوح را بعد تسلیخ به آن میخ ها آویزند و قطعه قطعه کرده فروشند. (آنندراج) : یک مسلخ است عالمی از دست و خنجرش هر نیش خار لخت دلی را قناره است. رفیع واعظ (از آنندراج). رجوع به قُنار شود
پر زاید راست که بر سر ماکیان و جز آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قنبرانیه شود لغتی است در قبره. (منتهی الارب). ابوالملیح. چکاوک. رجوع به قبره و قبر شود
پر زاید راست که بر سر ماکیان و جز آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قنبرانیه شود لغتی است در قبره. (منتهی الارب). ابوالملیح. چکاوک. رجوع به قبره و قبر شود